خونه تکونی
واقعا امسال یه دغدغه بزرگم خونه تکونی با حضور پانیذ بود....آخه خانم خانما عشق مامان به همه چی باید دست بزنه معاینه کنه تا خیالش راحت بشه...بلاخره جمعه تصمیم گرفتیم شروع کنیم...اولا که شبش خیلی دیر خوابید انگار که فهمیده بود و از همون شب قبل میخواست منو منصرف کن خلاصه کلام صبح شد و منو بابایی شروع کردیم از اتاق ها شروع کردیم( البته پانیذ خواب بود)بابایی تند وتند کار میکرد تا پانیذی بیدار نشده تموم بشه... دیگه آخر کارامون بود که با صدای جارو برقی خانمی بیدار شد....خدایی باور نمیشدم پانیذ تا 12.30 خوابید البته تواون نیم ساعتی که از کار ما مونده بود حسابی آتیش سوزوند و ناراحت که چه چیزایی رو از دست داده ایشاا.. سال د...
نویسنده :
مامانی
12:29